موضوع این مطلب: خانواده و ازدواج
پدر و مادر هر كدام بشقابي در دست گرفتهاند و التماس ميكنند كه يك قاشق بيشتر بخورد، مادر، صداي هواپيما در ميآورد، پدر خم ميشود تا سواري بدهد و نهايتاً كودك فراري از غذاخوردن به خواسته آنها توجهي نميكند و زير چشمي اوضاع را ميپايد و شايد در دلش به اين كارها ميخندد.
مشكل كم غذايي يا بدغذايي كودكان، اغلب يكي از بزرگترين دغدغههاي والدين، به خصوص آنها كه اولين تجربه بچهداري را از سر ميگذرانند است.
بسياري از آنها با صرف وقت و هزينه زيادي تلاش ميكنند تا مشكل بدغذايي كودكشان را به هر طريق برطرف كنند، در حالي كه به نظر دكتر سيدضياءالدين مظهري- متخصص تغذيه و رئيس انجمن تغذيه ايران- اكثر خانوادهها، برداشتهاي نادرستي از روند رشد كودكشان دارند و توقعات آنها در بسياري از موارد نابجاست. گفتوگوي ما با دكتر مظهري را بخوانيد.
* آقاي دكتر، شما به كدام بچهها «بد غذا» ميگوييد؟
ببينيد، مشكلي كه ما در خانوادهها شاهد آن هستيم، برداشت غلطي است كه اكثر آنها از روند رشد بچهها و ميزان اشتها و كم اشتهايي بچهها دارند.
اغلب ديده ميشود خانوادهها با وجود اين كه فرزندشان از رشد مناسبي برخوردار است و از غذاي كافي استفاده ميكند، تصورشان اين است كه كودكشان واماندگي رشد داشته يا تغذيه درستي ندارد، چون كم اشتها است.
در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه مقايسه كردن دو كودك با يكديگر بسيار اشتباه است، چرا كه دنياي دروني هر فردي با ديگري بسيار متفاوت است.
منظورتان از دنياي دروني چيست؟
دنياي درون، دنياي ژنتيكي، پيامها و كدها و رموزي است كه در درون هر سلولي وجود دارد و از آغازين لحظه زندگي اين كدها با هم آميخته شده و براي هر فردي دنياي بخصوصي را ايجاد ميكنند كه ميتواند به نسل بعدي انتقال يابد.
به عنوان مثال مادر يا پدري كه فرض ميكنند كودكشان نسبت به كودك هم سن و سال خودش كوتاه قدتر است، علت را بايد در خودش يا شاخه پدري يا مادري خودش يا همسرش جستوجو كند، چرا كه اولين مسئلهاي كه براي افزايش قد و رسيدن به يك قد معين وجود دارد، ظرفيت ژنتيكي هر فرد است.
* بالاخره مسائلي نظير كوتاه قدي و كم اشتهايي تا كجا طبيعي است و از كجا به بعد غيرطبيعي تلقي ميشود؟
براي اين كه والدين مطمئن شوند كه فرزندانشان در روند رشد متفاوتي كه دارند، طبيعي پيش ميروند يا خير، ما محدودهاي داريم كه از حداقل شروع شده و به حداكثري ميرسد كه قرار گرفتن كودك در آن محدوده طبيعي تلقي ميشود.
مثلاً ما يك فرمول سرانگشتي داريم كه ميتوان با استفاده از آن حدس زد كه بچه به چه قدي خواهد رسيد.
در مورد دخترها، ما ميتوانيم از جمع بستن قد مادر با قد پدر، تقسيم بر 2 و منهاي 5 تخمين بزنيم كه دخترمان به چه قدي برسد مناسب است و از جمع اين عدد با عدد 6 حاصل جمعي به دست ميآيد كه ميتوان با آن محدوده قدي پسرها را حدس زد.
* پس چرا پدر و مادرهايي هستند كه كوتاهند ولي بچههاي قد بلندي دارند و يا برعكس؟
به اين دليل كه علاوه بر مسايل زمينه ژنتيكي، محيطزندگي، نوع تغذيه و فعاليتهاي بدني نيز از عوامل تضمين كننده بيان كامل ژن به شمار ميآيند و گاهي به دليل عدم تعادلي كه در محيط زندگي و تغذيه و حتي بينظمي در شرايط عاطفي فرد، با وجود زمينه ژنتيك لازم جهت جهش رشد، به رشد كافي نرسند.
نكته ديگر اين كه در مورد مسايل ارثي و ژنتيكي سلسله مراتبي وجود دارد، اين كه اطلاعات مانند يك لوح محفوظ رونويسي شده و به نسل بعدي منتقل خواهد شد، در اينجا است كه بايد به شاخه پدري و مادري توجه كنيد. شايد تأثير ژن پدربزرگ يا مادربزرگ باشد كه البته اين موارد، نمونههاي استثنايي هستند.
* شما از تأثير محيط گفتيد، آيا تغذيه هم جزء تأثيرات محيطي محسوب ميشود؟
نه تنها تغذيه بلكه ارتباط عاطفي، محبت ديدن يا مهر ورزيدن، ميزان تحرك، ساعتهاي كه فرد جلوي تلويزيون ميگذراند يا خوردن تنقلاتي مثل چيپس و پفك يا فعاليتهاي جهشي و كششي مثل واليبال، بارفيكس و... از عوامل مساعد كننده افزايش قد محسوب ميشوند.
در رابطه با تغذيه هم بايد گفت بدن هر انساني نياز به پنجاه نوع ماده مغذي از زيرمغذيها، ويتامينها و مواد معدني گرفته تا ماكرونوترينستها (پروتئين، چربي، كربوهيدرات و...) دارد و اين مواد بايد در قالب غذايي كه ميخوريم به بدن ما برسد تا مواد مورد نياز براي رشد و نمو و ترميم بافتها در اختيار سلولها قرار گيرد، بنابر اين باز هم به والدين تأكيد ميكنم كه پدر عزيز! مادر گرانقدر! مسئله تغذيه اين نيست كه كودك شما زياد غذا بخورد، بلكه از نظر ما متخصصين تغذيه، وقتي كه بتوانيم 50 ماده مغذي مورد نياز براي بدن را به شكل متناسب، متعادل و متنوع از طريق غذايي كه ميخوريم در اختيار ميلياردها سلول قرار دهيم، حجم غذاي مصرفي چندان اهميتي ندارد، در واقع كيفيت چيزي كه ميخوريم بسيار با اهميت است.
* اين معادله غذايي در چه سني اهميت بيشتري دارد؟
اصولاً تأثير تغذيه از نخستين لحظه حيات تا ممات به اثبات رسيده است؛ يعني از زماني كه نطفه بسته ميشود، تأثيرگذاري تغذيه صحيح شروع شده و با استفاده از ذخاير بدني مادر در دوران حاملگي و حتي قبل از آن يعني دوران كودكي و نوجواني مادر حتي، به رشد خود ادامه ميدهد.
در واقع بلند مدتترين نياز بشر، نياز به غذاست. از اين جهت است كه ما تأكيد ميكنيم، تغذيه خانمها خيلي اهميت دارد و ارزشمندترين گروه هر جامعهاي را تشكيل ميدهند، زيرا اگر چه 50 درصد جامعه كنوني را خانمها تشكيل ميدهند، ولي صددرصد نسل آينده را اينها به وجود ميآورند و اين موضوع تاكيدي مجدد بر اين نكته است كه پشت سر هر مرد موفقي، بانويي موفق است.
بنابر اين تغذيه خانمها و دختر خانمها از اهميت ويژهاي برخوردار است! ما در زمينه تغذيه صحيح به خصوص به گروههاي آسيبپذير مثل مادران حامله و شيرده، نوجوانان و كودكان در حال رشد هشدار ميدهيم.
* مطالبي كه گفتيد در مورد شش ماه اول زندگي كودك هم صدق ميكند؟ در اين سن كه همه بچهها شير ميخورند.
بله، اهميت اين موضوع به قدري است كه سرنوشت آينده افراد را رقم ميزند،چرا كه سلولهاي مغز كه فرمانده كل بدن در دستيابي به دانش و بينش و مهارت هستند ،در سه ماهه سوم حاملگي شروع به افزايش تعداد و حجم ميكنند.
بعد از تولد هم 6 ماه اول زندگي بسيار اهميت دارد و تغذيه مناسب در اين دوران هم از اهميت ويژهاي برخوردار است چرا كه هر فردي با هر وزني كه به دنيا ميآيد. در طول پنج يا شش ماه اول، وزنش دو برابر ميشود.
بنابر اين تغذيهاي كه به نام «شير مادر» توصيه ميكنيم، يكي از بهترين تركيباتي است كه خداوند در اختيار كودك ميگذارد. در واقع شير مادر، حكم خون سفيد را دارد و از عجايب اين تركيب حياتي اين است كه در هر لحظهاي منطبق با نيازهاي نوزادي است كه از آن تغذيه ميكند و با وجود اين همه پيشرفتهاي تكنولوژيك، هنوز جايگزيني براي شيرمادر پيدا نكردهاند كه بتواند حتي يك هزارم ارزش شير مادر را داشته باشد.
* تا كي ميشود گفت اين شير، غذاي اصلي كودك است؟
تأكيد من بر اين است كه در يك سال اول زندگي نوزاد، شير مادر را غذاي اصلي كودك قرار دهيم و غذاهاي تكميلي را در جهت تأمين يا افزايش انرژي دريافتي و يا دريافت موادي نظير آهن و زيرمغذيهاي ديگري كه ذخايرش در شير مادر به پايان رسيده است به كودك ميدهيم، البته در روند تغذيه تكميلي نكته حائز اهميت اين است كه روند به گونهاي آغاز شود كه منوي تك غذايي كودك در زمان تبديل به منوي چند غذايي علاوه بر رعايت اصول تنوع، به تدريج از حالت مايع به حالت پوره و لعابي و بعد به شكل غذاهاي سفتتر در آيد.
* بعضي از مادرها معتقدند كه بعد از مدتي شيرشان رقيقتر ميشود و كمرنگتر، به همين خاطر از شيرهاي ديگر استفاده ميكنند. به نظر شما كار درستي است؟
خير! اينجا باز هم باور غلطي وجود دارد كه متأسفانه زياد به چشم ميخورد، چرا كه شير و تركيبات موجود در آن بسيار غني است تا جايي كه اگر حتي مادري كه سوءتغذيه هم دارد، كيفيت شير توليدياش بهتر از هر ماده غذايي مصنوعي ديگر است.
مسئله رقيق بودن و غليظ بودن شير نيز همانطور كه گفتيم مطابق با نياز كودك در هر زمان است چرا كه وقتي كودك شير ميخورد و ميخوابد و بيدار ميشود، احتياج به آب و قند دارد بنابراين شير آغازين كه به آن شير پيشين هم ميگويند، آب و قند بيشتري داشته و در روند مكيدن سينه مادر با ترشح هورمونهاي پرولاكتين واكسي توسين (هورمونهاي مرتبط با شيردهي) ساخته شدن شير و جهش آن تأمين ميشود و به چربي شير اضافه ميشود و بسيار جالب است كه هضم چربي شير مادر در مقايسه با چربيهاي موجود در شير خشك، با وجود آنزيمي به نام ليپاز كه در شير مادر وجود دارد بسيار قابل هضمتر است.
* به هرحال، دردسر از وقتي كه قرار ميشود بچهها به جز شير مادرشان غذاهاي ديگر هم بخورند، شروع ميشود.
زماني كه تغذيه تكميلي شروع ميشود، اگر اصول تنوع، تعادل و تناسب را رعايت كنيم، مواد غذايي مناسبي در اختيار كودك قرار خواهد گرفت.
در واقع غذا خوردن كودك بايد طوري باشد كه زور و اجبار و التماس و خواهش و تهديد و جايزه و... در آن وجود نداشته باشد، چرا كه اين عوامل عكسالعملهاي دفاعي در كودك ايجاد كرده و پايهگذاري روشهاي غلطي را ميكند كه تا مدت زيادي والدين را درگير خواهد كرد.
در بسياري از موارد، كودك، روش غذاخوردن را از پدر و مادر به ارث ميبرد. اگر روش و منش والدين در غذاخوردن صحيح باشد، بچهها از آنها الگوبرداري ميكنند؛ مثلاً عادت خوبي مثل صبحانه خوردن، اغلب از والدين به بچهها منتقل ميشود.
* پس اگر بچهاي غذا نخورد، چه بايد كرد؟ بايد بيتفاوت بود؟
نه! در واقع بايد در مقابل عكسالعمل بچهها، خونسرد بود، اگر خورد، خورد و اگر نخورد، هم نخورد، نه توهين، نه تحقير، نه توصيه! ميتوانيد غذا را از جلوي او برداريد تا كودك بفهمد كه غذا خوردن يا نخوردن يك عامل تهديد كردن مادر نيست.
جالب است بدانيد كه در برخي مواقع كودكان از حرص دادن والدينشان خوشحال ميشوند و در مواقعي هم آن را به عنوان دستمايهاي براي عصباني كردن مادر قرار ميدهند و در بعضي مواقع والدين را به حد جنون ميرسانند! حتي گاهي بچه، امواج مغزي مادر را بدون اين كه مادر چيزي را ابراز كند دريافت كرده و در دلش ميخندد و ميگويد «پدري از تو در ميآورم!»
* خب اگر مادر اصرار نكرد و بچه هم غذا نخورد، چي؟
چنين چيزي امكان ندارد، اگر مادر كمي دندان روي جگر بگذارد مسئله حل ميشود. خيلي از مادرها ميآيند و در حالي كه توي سر خودشان ميزنند و گريه ميكنند از بدغذايي كودكانشان گلهمندند.
من در اين مواقع به جاي توجه به كودك، به رفتارهاي مادر توجه ميكنم و معمولاً اختلالات و اشتباهاتي كه مخصوصاً در بچه اوليها وجود دارد و نگرانيها و بيتجربگيها دليل اين اتفاق است.
شما نميتوانيد تصور كنيد كه رفتارهاي غلط والدين تا چه حد لحظات لذت بخش غذا خوردن را براي بچهها تبديل به شكنجه ميكند. وضع وقتي بدتر ميشد كه گاهي پدرها و مادرها دستها و پاهاي بچه را گرفته و غذا را به زور توي دهانش ميگذارند طبيعي است كه كودك از غذا متنفر ميشود.
شما تصور كنيد به رستوراني شيك برويد كه بهترين غذاها را دارد ولي موقع صرف غذا، گارسونها دستهاي شما را گرفته و غذا را به زور در دهانتان بگذارند، در اين صورت عطاي آنجا را به لقايش خواهيد بخشيد.
* گفتيد كه اشتهاي بچهها نمودار سلامت آنان نيست، پس مادرها بايد از كجا بفهمند غذايي كه به كودكشان ميدهند، براي تأمين سلامت او كافي است؟
همانطور كه بچهها از نظر روند رشد و نمو با هم متفاوت هستند، اشتهاي آنها هم با يكديگر فرق ميكند و اشتهاي اينها را نحوه فعاليت و رشدشان تغيير ميدهد.
براي اين كه پدر و مادرها مطمئن شوند كه كودكشان به اندازه كافي غذا خورده و اين را به عنوان يك عامل زورگويي يا تحميل اراده نكنند بهتر است از كارتهاي پايش رشد استفاده كنند.
اين كارتها خيلي عالي به شما نشان ميدهد كه روند رشد كودك، سير صعودي دارد يا افقي دارد يا نزولي. اگر روند صعودي دارد، كودك غذا را مناسب دريافت ميكند.
ممكن است گاهي نمودار روند افقي داشته باشد كه در اينجاست كه معلوم ميشود تغييراتي در تغذيه بچه ايجاد شده، مثلاً ممكن است در شرف دندان در آوردن باشد، ممكن است كه دل درد يا گوش درد داشته باشد كه بايد به هر حال ريزيابي كرد، گاهي هم منحني نزولي است و آنوقت هم بايد علتيابي كرد كه چرا اين مسئله وجود آمده است.
ولي در 98 درصد موارد اگر بچهها را يك مقدار آزاد بگذارند، تا از غذاهايي كه دوست دارند، استفاده كنند، وضع بهتر ميشود.
در واقع بچهها مثل بزرگترها نيستند، گاهي ممكن است غذايي را چندين روز بخورند، گاهي ممكن است چند روز لب به هيچ غذايي نزنند.
در اين صورت خيلي اصرار نبايد كرد و بعداً ميشود آن غذاها را سرسفره آورد. يا اين كه غذاهايي را كه بچه دوست دارد و خيلي با ميل ميخورد، را لابهلاي غذاهايي كه ميخواهيم بايد به او بدهيم.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->